سهراب، آنگولا، دژاوو؟

آذرماه ۱۳۸۴ است. شب قرعه‌کشی جام جهانی ۲۰۰۶. لوتار ماتئوس نام ایران را از گلدان D بیرون می‌آورد. رضا جاودانی با صدای بلند می‌خندد و به همه تبریک می‌گوید: “در گروه خوبی افتادیم.” فردوسی‌پور هم خوشحال است.

به گزارش پایگاه خبری رخداد اقتصادی؛لبخندی پهن بر چهره دارد و می‌گوید: “پرتغال و مکزیک تیم‌های خوبی هستند، اما آنگولا را قطعاً می‌بریم.” از آن شب تا سوت پایان بازی اول ایران در جام، همه بر سر یک اصل توافق داریم، آنگولا را می‌بریم و فقط کافی است یک مساوی از مکزیک بگیریم تا صعود کنیم. اتفاقی که نه آن سال افتاد و نه در سال‌های بعد!

خردادماه ۱۳۸۵ است. در شرایطی که به مکزیک و پرتغال باخته‌ایم و امیدی به صعود نداریم، ایران در ورزشگاه لایپزیگ آلمان در مقابل آنگولا قرار گرفته است. مهاجمان خوبی از جمله علی دایی، وحید هاشمیان، رسول خطیبی، رضا عنایتی و آرش برهانی در خط حمله حضور دارند. چه تیمی قوی‌تر از این؟ چه مهاجمانی زهردارتر از این؟ اما دقیقه ۷۵ است و ما از آنگولا هم ۱-۰ عقبیم. یاد خنده‌های فردوسی‌پور می‌افتیم، یاد تحلیل‌هایی که کرده بودیم و در آن‌ها آنگولا را بارها و بارها شکست داده بودیم. کرنر می‌شود. مهدوی‌کیا پشت توپ می‌رود. سانتر می‌کند و ناگهان… گل! گل زدیم. چشمانمان را تنگ می‌کنیم تا ببینیم چه کسی زده است؟ هاشمیان؟ دایی؟ هیچ‌کدام! سهراب بختیاری‌زاده با چشمان بسته از خوشحالی فریاد می‌زند. سهراب که حتی قرار نبود در ترکیب باشد. در ۳۴ سالگی و در آخرین سال‌های حضورش در تیم ملی، در اوج پختگی آمد و ششمین گلزن تاریخ فوتبال ایران در جام‌های جهانی شد.

مهرماه ۱۴۰۳ است. نکونام رفته و استقلال با بحران سوء مدیریت فنی و غیر فنی دست و پنجه نرم می کند. سهراب به تمرین تیم می‌آید. ۵۰ سالگی را رد کرده، اما چشمانش هنوز برق سال‌های جوانی را دارد. خودش می‌گوید: “نیامده‌ام که بمانم. مربی خارجی در راه است.” هواداران، بازیکنان و پیشکسوتان باشگاه برای او احترام خاصی قائل‌اند. فرهاد مجیدی که آبش با هیچ‌کس در یک جوی نمی‌رود، برای او استوری می‌گذارد و آرزوی موفقیت می‌کند. هواداران هم از او انتظار معجزه ندارند. اصلاً به او معجزه کردن نمی‌آید. در دوران بازیگری‌اش هم همین‌طور بود. همیشه بود، ثبات داشت، با اخلاق بود، کاپیتان بود، در دربی گل زده بود، اما هیچ‌وقت سوپراستار استقلالی‌ها نبود. سابقه مربیگری ناموفقش هم همین را نشان می‌دهد. تا چند روز پیش، هیچ‌کس حتی فکرش را هم نمی‌کرد که سکان هدایت آبی‌ها به دست سهراب بختیاری‌زاده بیافتد. درست مثل چند روز قبل از بازی ایران و آنگولا. آیا سهراب می‌تواند تاریخ را برای خودش تکرار کند؟ می‌تواند وقتی که هیچ‌کس انتظارش را ندارد، به صحنه بیاید و بازی را تغییر دهد؟ اولین بار وقتی هدایت پرسپولیس به یحیی گل‌محمدی واگذار شد، تیم در بحرانی شبیه چیزی که امروز استقلال تجربه می‌کند دست و پا می‌زد. گل‌محمدی یک نیم‌فصل نسبتاً خوب را با پرسپولیس رقم زد و رفت. هفت سال بعد برگشت و جاودانه شد. آیا سهراب هم می‌تواند؟ آیا او هم می‌تواند جاودانه شود؟ آیا تقدیر برای زننده گل دوم ایران در جام جهانی ۲۰۰۶ همان مسیری را نوشته که برای زننده گل اول آن تورنمنت نوشت؟ آیا قرار است مدافعان گلزن جام جهانی ۲۰۰۶ از مهاجمان آن سال، در مربیگری هم موفق‌تر باشند؟

نویسنده: سینا حقایق

انتهای پیام/

ممکن است شما دوست داشته باشید

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.